شهید بــاب الله عبــداللهــی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید بــاب الله عبــداللهــی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید بــاب الله عبــداللهــی

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام باب الله عبداللهی از شهدای دانش آموز شهرستان محمودآباد می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : زین العابدین
تاریخ تولد : 1344/03/03
تاریخ شهادت : 1361/03/04
محل تولد : محمودآباد
گلزار شهدای امامزاده ابراهیم آمل
نحوه شهادت : اصابت ترکش خمپاره
محل شهادت : شلمچه
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

آخرين مطالب

طرح لایه باز فتوشاپ وصیت نامه و زندگی نامه شهید باب الله عبداللهی

شهید باب الله عبداللهیشهید باب الله عبداللهی

شهید باب الله عبداللهی

زندگی نامه و وصیت نامه بصورت صوتی

 

دریافت
 

دریافت

 

میثم میثم
۱۳ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۰ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

شهید باب الله عبداللهی


میثم میثم
۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۶ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

شهید باب الله عبداللهی



 
میثم میثم
۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۷ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

شهید باب الله عبداللهی
میثم میثم
۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۳۲ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید باب الله عبداللهی


شهید باب الله عبداللهی

شهید باب الله عبداللهی

شهید باب الله عبداللهی

شهید باب الله عبداللهی


میثم میثم
۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۳۱ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

پیام شهید

شهدا به خویش نمی اندیشیدند و خود را نمیدیدند شعاع دید انان تنها به ایران نبود انان به استقلال و آزادی بشریت و امت اسلامی در گستره زمین و تاریخ می اندیشیدند.

---------------------------------------------------

پدر شهید:

پنج یا ده روز قبل از شهادت خواب دیدم که چند نفر به من گفتند که باب الله شهید شد.از جمله حسین عباسی ،رمضان علی پور،سلیمان سلیمانی و عباس مرزبان....یکی هم از من سوال کرد که خبری از شهید ندارید من به او گفتم 3 روز دیگر تشییع جنازه اوست و دقیقا سه روز بعد از این اتفاق افتاد و حتی به من الهام شد

 

*ما سرزمین بودیم که باب الله و پسر عمویش با هم می خندند و شلوغ می کردند من هر چه گفتم که شلوغ نکنید آنها گوش نمی کردند من چوب را به سوی انها پرتاب کردم شهید خنده می کرد و می گفت مرامی خواستید بکشید اما من طور دیگر کشته میشوم


میثم میثم
۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۱۰ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر